وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1371
ساز شکسته

( ساز شکسته )

سازی شکسته دارم و آرام میزنم

نقشی بر اشک ِ دیده  ز فرجام  میزنم

بنشسته ام به خلوت ِ بی انتهای ِ خویش

داد ِ دل ِ شکسته  بر ایام  میزنم

بیچاره دل ، رمیده ی کوی ِ محبت است

با یاد ِ دوست  بوسه  لب ِ جام  میزنم

این قطره های اشک ِ چکیده به دامنم

می گویدت که چنگ در آلام میزنم

تو در کشاکش ِ تب و تابم  نبوده ای

بیهوده نیست ، راه در اوهام میزنم

در بند ِ عشق بوده و"روشنگر" ام هنوز

حرف و حدیث ِ عشق ِ تو در دام میزنم.





نويسنده : روشنگر