وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1371
خزان عمر

( خزان عمر )

روزگاری ما سرِ سودای ِ کاری داشتیم

نازشی مقبول ِ طبع ِ گلعذاری داشتیم

یاد باد آن روزگاران را که با سیمین بری

در کناری ، ما و او ، بوس و کناری داشتیم

ای صد افسوس از خزان ِ عمرِ بی بنیاد ِ ما

کاش در فصل ِ خزان ، ما هم بهاری داشتیم

بازی طفلانه ای دارد زمان در کار خویش

کاش در بازی ِ او ما اختیاری داشتیم

خواب ِ غفلت ، آه ، "روشنگر" قرار از ما ربود

رفته بود از یاد ِ ما ، قول و قراری داشتیم.





نويسنده : روشنگر