وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1372
پرنده من

( پرنده من )

غمی نهفته به آوازت ای پرنده ی من

کجاست آنکه بیارایدش به رنگ ِ چمن

هرآنچه از تو سخن گفته اند وصف ِ تو نیست

جز آنکه صورت ِ حالیست از مکاید ِ ظن

ز مرغ ِ عشق چو بشنیده ایم ناله و آه

به باغ ِ حُسن بجوئیم  دست ِ اهریمن

هزار شاخه ی   پر بار، سر به زیر و خموش

هزار سرو و صنوبر فتاده  بی سر و تن

به صبح ِ مزرعه ، دُردانه ها به خاک شدند

سپیده بود بر اندامشان به  شکل ِ کفن

بیا پرنده بخوان ، آه ، هر دو همدردیم

ولی تو پاکی و"روشنگر" است  تر دامن.





نويسنده : روشنگر