( درد نهفته )
می میرم از برایت تا در برم بمانی
غافل مشو تو از من حتی به قدرِ آنی
دردی نهفته دارم با کس نمی توان گفت
تنها تو میتوانی درد ِ مرا بدانی
آخر نشد که دستی بهرِ نوازش آید
بر ما کشد ز مهری در کوی ِ بی نشانی
شمعی نشسته از پا با شعله ام بسوزم
با اشک ِ خویش مُردم در حسرت ِ جوانی
در بستری که نتوان با عشق آرمیدن
در خود نهفته میدار اسرارِ خوش زبانی
آه از دلی که سوزد در شام ِ غربت ِ خویش
با ناله و فغانی آتش زند به جانی
هر جا نمی توان گفت کاین چرخ ِ سفله پرور
خوبان ِ تندخو را کِی میدهد امانی
"روشنگرِ" معانی دردت نهفته میدار
درمان تو خواه هر دم از نام ِ لامکانی
نويسنده : روشنگر