( سر پنهان )
باغبان در گفت و گویی با گل ، از بلبل شنید
" نرگس" اندر جمع گلها محرم اسرار شد
خاک در فرسایش از این سر پنهان سینه را
آب و تابی داد و او جویای استفسار شد
آفتاب حسن در باغ وجود از این حدیث
در شگفت آمد چنان ، در پرده ی پندار شد
باغبانا گفتگو با گل چه شوری آفرید ؟
کآدمی شوریده ، از خواب گران بیدار شد
نرگس آن کومحرم اسرار صاحب نکته هاست
نک ، به صوت بلبل مستش فغان درکار شد
" مهدی قائم " گوهر پرداز بازار وجود
در کف نرگس ، چنان چون گوهر شهوار شد
صاحب دوران به امر حق علم بگرفته است
آید آن روزی که صدها سر به روی دار شد
دل مشو نومید چون در چرخش چرخ فلک
تیرگی مغلوب صدها جلوه ی انوار شد
گر نقابی بر رخ خورشید از ابر بهار
سایه افکندست بی شک بر وفاق یار شد
مهدیا جان بر لب آمد خانه ی اسرار سوخت
گوشه ی ویرانه ها منزلگه ابرار شد
رازها در پرده ها پیداست از زاری دل
ناله ها با سوزها ترکیب و یک پیکار شد
تا به کی "روشنگر" از فرجام خواهی دم زند ؟
سوخت او در آتش بیداد ، سر بر دار شد.
نويسنده : روشنگر
