( سبط احمد )
سفر در کهکشان سبط احمد
نماید جلوه های خوب سرمد
من اینک قصه پرداز " حسین" ام
که باشد نور ِ نور ِ نور ِ عین ام
"حسین" ای کشته ی صحرای فریاد
رقم پرداز دشت داد و بیداد
فغان لحظه ی روز جدایی
تو ای معشوقه ی جان خدایی
مراد سوز بس لبهای عطشان
سرود دلکش اندوه و افغان
به جان " زینب " حسرت نصیبت
به جان کودکان پر شکیبت
کرم کن چاره بنما دردمندم
به درگاه الهی مستمندم.
نويسنده : روشنگر