نگارخانه عمر
بهارِ عمر، کجا شد ، نشانی از که بگیرم
خزان رسید در اوراق ِ خاطرات ِ ضمیرم
خیال ِ کودکی ام میزند چو زخمه به سازم
هزار پرده کم است از برای ناله ی زیرم
من آن حکایت ِ دیرین ِ یک جهان وهمم
که با خیالی و خوابی قرین شدم که بمیرم
بیا دمی به تماشای این نگارخانه ی عمرم
نگاه و آه ِ تمنا نگر ، ببین که اسیرم
"شب است و جلوه ی مهتاب و شعرِ " روشنگر
. سرایشی ست ز تاثیرِ ماه منیرم
نويسنده : روشنگر