( قد خمیده )
ز دست ِ او که رنجوری رسیده
به نیشی از لبم شهدی مکیده
شبی را با خیالش صبح کردم
چو در آغوش ، ما را پروریده
من و نازک خیالیهای با او
هیاهویی بر اوراقم کشیده
جهانی را که می پردازم از سوز
جهانداری رموزش را شنیده
هواداران ِ مشتاقان ، بیایید
هواداری ، ز ما پرده دریده
به دوشم بارها هموار کرد است
قد ِ " روشنگر" از دستش خمیده
نويسنده : روشنگر