وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1371
قد خمیده

( قد خمیده )

ز دست ِ او که رنجوری رسیده

به نیشی از لبم شهدی مکیده

شبی را با خیالش صبح کردم

چو در آغوش ، ما را پروریده

من و نازک خیالیهای با او

هیاهویی بر اوراقم کشیده

جهانی را که می پردازم از سوز

جهانداری رموزش را شنیده

هواداران ِ مشتاقان ، بیایید

هواداری ، ز ما پرده دریده

به دوشم  بارها هموار کرد است

قد ِ " روشنگر" از دستش خمیده





نويسنده : روشنگر