وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1372
به شکل راز

( به شکل راز )

چو بی حضورِ تو گشتم شکسته ساز شدم

نهفته نغمه ی  خاموش و شکل ِ راز شدم

ز بوسه ای که به آتش کشید جان مرا

به بزم ِ عشق هواخواه ِ اهل ِ ناز شدم

به یاد ِ جلوه ی زیبای آن نگاه ِ عمیق

وضو گرفته به اشکی و در نماز شدم

درون چه خلوت و تاریک بود وقت ِ عبور

هزار مرتبه افتاده  برفراز شدم

بیا به خواب ِ من از چشم ِ من ببین خود را

به باغ ِ حسن ، برایت چو غنچه باز شدم

دریغ و درد که " روشنگر" از طرب افتاد

به دام ِ عیشِ ، نگونسارِ حرص و آز شدم





نويسنده : روشنگر