( می پرسی از بهار؟ )
در انتظار میکشم از روی انتظار
نقشی بر آب ِ دیده ز ایام ِ روزگار
یادش بخیر وقت ِ جوانی و عیش و نوش
بر ما چه رفت ، وای ، تو می پرسی از بهار؟
چون توسنی رمنده که سر در پی اش نهند
بودم در انتظارِ کماندارِ تک سوار
حالی نشسته بر سرِ خاکسترم ببین
از شعله های آتش ِ دلهای بیقرار
"روشنگر" این ستاره ی شبهای تارِ عشق
در آسمان ِ تیره نمی گیردش قرار
نويسنده : روشنگر