وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1371
جلوه راز

( جلوه راز )

در بیکران ِ جلوه ی یک رازم

با توسن ِ خیال چه می تازم

در بسترم بگیر در آغوشت

تا گویمت که با تو چه دمسازم

شعری بخوان ز روی ِ لطافتها

چیزی بساز در پی ِ آوازم

زخمی ز ناوکی که به دل دارم

با انکسارِ خویش بپردازم

"روشنگر"م  که با تو همی گویم

در انتها دوباره بیآغازم





نويسنده : روشنگر