وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1371
دل رمیده

( دل رمیده )

دلم رمیده شد از دست ِ تو به حیرانی

دوباره پیش تو می آید از پریشانی

شبی که با تو بگفتم حدیث ِ دلتنگی

چه بود حاصل ِ گفتن بجز پشیمانی

چه حکمتی ست که هر دم به روی آتش ِ عشق

مرا بسوزی و باز آوری به حیرانی

تو می کشی به حقیقت مرا به جلوه ی ناز

برای غیرِ تو مردن کنم گرانجانی

به هوش باش تو "روشنگر" از رمیدن ِ دل

لطیفه ای ست به ژرفای آن ، که میدانی





نويسنده : روشنگر