وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1387
صبر تلخ

 ( صبر تلخ )

آن چه صبریست که تلخ است و برش شیرین است

همرهش  یارِ  ظفرمند ِ  ره ِ  دیرین  است

صبرِ شایسته برِ دوست که تسلیم و رضاست

صبرِ تلخیست ولی عاقبتش شیرین است

ناشکیبا نبرد  راه  به  سرمنزل ِ دوست

دشمن ِ دوست به فکرِ عدم ِ تمکین است

صبرم از دست بشد تا  تو نگاهم کردی

دیده ام بدرقه ی لطف ِ پر از تحسین است

آن نگاهی که  برد  راه  به  دلهای  شما

مردم ِ دیده در آن چشم  چه نازک بین است

کاسه ی صبر چو لبریز شد از شوق ِ وصال

شوق و ذوقیست که شایسته ی یک تبیین است

اوج ِ  فریاد  به  خاموشی ِ ما خواهد  بود

چه سکوتیست  که بشکستن ِ آن خونین است

دل ِ" روشنگر" و بازیچه ی این وهم  و خیال

بی قراریست  که  در مرحله ی تسکین است

 





نويسنده : روشنگر