( گوهر شاهوار )
شبی که پرتوِ نوری رسید در برِ ما
بیا ببین که چها میرود به باورِ ما
به جان ِ خسته دلان نفخه ی اهورایی
دمید روح به ترکیب ِ جسم و جوهرِ ما
زبان ِ شعر گشودیم و لب فرو بستیم
حکایتی ست در این چشم و دیده ی ترِ ما
بیا ببین که چه شوریده گشته ایم امروز
به زیرِ بارِ جفاها خمید پیکرِ ما
از آن شبی که به روشنگری شدم مامور
درخششی کند این شاهوار گوهر ما
نويسنده : روشنگر