( باده ناب )
یکشب ز باده مست شدم چونکه ناب بود
امید و آرزو برِ چشمم سراب بود
آتش گرفت خرمن ِ عمرم به دشت ِ عشق
با آه ِ سینه ای که چو تیرِ شهاب بود
موجی ز دل برآمد و بر دیده ام نشست
آن لحظه ای که چشم ِ امیدم به خواب بود
حرف ِ دلم ز جورِ فلک بود ، وای ِ من
بر سازِ دهر زخمه ی ما پر شتاب بود
در کهکشان ِ خاطره انگیزِ چشم ِ تو
صدها ستاره چون نوسان ِ حباب بود
"روشنگر" این حدیث که گفتی تو از شراب
دیگر زبان ِ الکن ِ ما لا جواب بود
نويسنده : روشنگر