( خفته بیدار )
جسم ِ بهار به بسترِ پاییز، خواب نیست
بیدارِ خفته ای ست که در پیچ و تاب نیست
در بستری فتاده به فتوای زندگی
جریان ِ زندگی ست که در آن شتاب نیست
تاریکخانه ای ست به دهلیزِ خاکدان
صورتگری که میشود آنجا بر آب نیست
از ژرفنای ظلمت ِ این خاک رسته است
آن لاله ای که داغ ِ دلش بی جواب نیست
"روشنگر" ی که نور به دل میدهد مدام
بسیار گفته است بهاران سراب نیست
نويسنده : روشنگر