وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1372
تسبیح

( تسبیح )

تسبیح ِ دانه های سرشکم گسسته شد

خوابی گرفت چشم ِ مرا زود بسته شد

صدها نیاز بود در آن سوز و سازِ من

قد ِ رفیع ِ حاجت ِ بیجا شکسته شد

حالی ز اشک و آه تهی گشته ام تهی

چون خانه ام به بود ِ تو برغیر بسته شد

من دل به کس نمیدهم اکنون به غیرِ تو

جانم ز هر چه بود و نبود است رسته شد

اوراق ِهستیم چه پراکنده گشته بود

با یادت ای عزیز چو گل دسته دسته شد





نويسنده : روشنگر