( تسبیح )
تسبیح ِ دانه های سرشکم گسسته شد
خوابی گرفت چشم ِ مرا زود بسته شد
صدها نیاز بود در آن سوز و سازِ من
قد ِ رفیع ِ حاجت ِ بیجا شکسته شد
حالی ز اشک و آه تهی گشته ام تهی
چون خانه ام به بود ِ تو برغیر بسته شد
من دل به کس نمیدهم اکنون به غیرِ تو
جانم ز هر چه بود و نبود است رسته شد
اوراق ِهستیم چه پراکنده گشته بود
با یادت ای عزیز چو گل دسته دسته شد
نويسنده : روشنگر