وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1372
انفاس اهورایی

( انفاس اهورایی )

تو ره بردی به دل آخر به آن صبر و شکیبایی

به مضراب ِ سخن بر جان زدی آهنگ ِ شیدایی

سکوت ِ خلوت ِ عزلت نشینان را تو بشکستی

ز سوزِ سینه ات افسانه شد غوغای تنهایی

تو آن مرغی و آن شهپر بلندای فلک در سر

به پروازآ  بدست آور بلندیهای عنقایی

به دل گفتم زنم فالی نشانی گیرم از کویت

چه خوش میگفت آن رهبر ز رندیهای دانایی

قفس در التهاب ِ شوق ِ دیدارِ رخ ِ جانان

فضایی بس دل انگیز است ای همکیش ِ سودایی

سبک برخیز پیک ِ دولتت در پیش و در راه است

خدا داند که می بینم در انفاس ِ اهورایی





نويسنده : روشنگر