وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1391
حجم تنگ

( حجم تنگ )

" سر فرود " آمدم از تاريكي

حجم تنگي كه در آن

منظر ديده ي نابينايم

يك جهاني متلاطم  بودست

و لبم دوخته بود

چشم بسته

همه در باور بي باور چشم

به گواهي دل كوچك من

بي تصور

چه گواهي دادم

ريسماني كه چو ناي

به تغزل

به شعوري كه نه در باور بي پندار است

رمقم داد

بريد

گريه ام

آه

ز پايان غم انگيز همين آغاز است

كه من آن پايان را

در همين دم ديدم

در همان لحظه كه بگسستم از آن تاريكي

روشني را به توهم ديدم

كه بريدي به تنم

جامه ي كوچكي از جنس حريري گلرنگ

و نشاندي تو مرا

بر سريري كه هزاران گل سرخ

به دم باد

چه پر پر شده بود

به دم هرم حرارت خيزي

به شرار عطش خونريزي

گلشن و باغ چه آتش زده بود

من در آغوش سحرخيزي يك گلداني

ره به پايان بردم

و سرآغاز همان پايانش

روشني را به توهم ديدم

من و اين وهم و خيال

همه بر شاخك سنجاقك پير

كه ز پرواز فرود آمده

از باد به خود مي لرزيد

خيره مانديم

گواهي داديم

كه خبر مي دهد از آغازي

كه همان لحظه ي پايان غم انگيز من است

سر فرود آوردم

 به تمناي وصال

به تمناي همان تاريكي

كه در آن

پرتو نور

در همان حجم

به ديدار من او آمده بود

و گواهي دادم

به دل كوچك خويش

و كنون مي گريم

بند بر گردن و آويخته بر دار بلند

شهد شيرين من و شيره ي قند

در سحرخيزي آن گلدان بود.                                              





نويسنده : روشنگر