وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1380
پر بهانه

  ( پر بهانه )

بی تو هیچ ام به وقت تنهایی

چه کنم پیش من نمی آیی

می کشم بار لحظه ها بر دوش

با دل هرزه گرد و هر جایی

میشوم پر بهانه می جویم

جای پای تو را ز هر جایی

دوست دارم که با تو باشم من

و از این دلخوشم که چون مایی

ترس من بی تو نازنین این است

که کشد کار من به رسوایی

جویباری روان و پر جوشم

می روم تا رسم به دریایی

بسترم موج آرزوها شد

زورقی دارم از شکیبایی

با خیال تو سرخوشم هر روز

پیش چشمم چقدر زیبایی





نويسنده : روشنگر