( آتشکده )
عشق آتشکده ایست
و در آن
به فراخوانی ِ هم بار ِ دگر برخیزیم
شمع و پروانه شویم
در شفق رنگ ِ خدا چون خون است
باغ ِ پر لاله و گل
وامدار ِ شفق ِ چشم و نگاه ِ من و ماست
خشم در دیده نیاریم که عشق
می ستیزد با باد
شرط ِ آن در گرو ِ ایثار است
و پیامم این است
باد ، بی بنیاد است
می کند از بُن و بیخ
ریشه ها را به سرانگشت ِ ستم
می چکاند بر ما
سرب را جای همان شبنم ِ سرد
و در اندیشه ی ویرانی ِ ماست
و در این معرکه
این واژه ی صبر
که از آن حوصله تعبیر شد است
جای اِعراب ندارد اکنون
به فراخوانی ِ هم بار ِ دگر برخیزیم .
نويسنده : روشنگر