( آيينه ي اشك )
عشق پاكيزه اگر راه ببرد است به جايي
يا گرفت است اگر مرتبه ي فر همايي
اشكم آيينه صفت روي تو بنمود به چشمم
نقش روي تو در اين آينه ديديم خدايي
آب ، آيينه شد از پرتو خورشيد جمالت
همه تصوير در آبند اگر رخ بنمايي
مرغ دل در قفس سينه اسير است نگارا
هيچ بشنيدي از اين مرغك بيچاره صدايي
آتش حزن چرا خرمن انديشه بسوزد
غم و اندوه فروكش نشد از آب و هوايي
در نهانخانه ي عشاق سحرخيز، سحرگه
همه در حلقه ي دردند و نيابند دوايي
عشق "روشنگر" و پاكيزگي و فرهمايي
نبرد راه بجز درگه و درگاه خدايي
نويسنده : روشنگر