( باد و باران )
صداي باد و باران دلنواز است
در اين هنگامه هنگام نياز است
سكوت نيمه شب با باد و باران
شكسته ، ظلمت شب بس دراز است
لب پرچين پندار خداجو
پرستويي اسير چنگ باز است
چراغي برفروز از آتش عشق
دراين شب،دربه رويت بازباز است
دل پاييزي از ابر خيالات
چو شمعي مرده بي سوز و گداز است
ترنم هاي باران دلپذير است
پيام ساز او پر رمز و راز است
به ساز دل به مضراب جگرسوز
بزن يك زخمه ، آهنگ حجاز است
چو شمع مرده بي پروانه باشد
دل افسرده ، بند حرص و آز است
كسي كو طبع افلاكي بياراست
سرش بالا و دائم سرفراز است
بجو ياري كه دل از غير بگسست
سرا پاي وجودش ناز ناز است
دل " روشنگر" از اندوه بگرفت
غمش پنهان و فكرش كارساز است
نويسنده : روشنگر