( فریاد خاموش )
بر صفحه ي خاطرات يك ديوانه
كاخي ديدم كه گشته يك ويرانه
نجواي هزار شمع خاموش و حزين
فرياد دل از زبان يك پروانه
ديدم چه شكايتيست از مستي ها
از ساقي و از باده و از پيمانه
از جام شراب تلخ و شيريني عشق
از عربده هاي مستي شاهانه
از گردش روزگار پر مكر و فريب
از بازي چند روزه ي طفلانه
از صفحه ي خاطرات آيينه ي دل
تصوير خراب خانه و كاشانه
در گوش دلم طنين پژواكي بود
"روشنگر" ديوانه ، بخوان افسانه
نويسنده : روشنگر