وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1392
اشک شوق

( اشک شوق )

آسمان دل من بارانیست

می دانی

قطره اشک من از بارانیست

که به دشت دل من می بارد

من از این قطره اشک

می شوم شعله ، چو آه

به لب برکه چشمانم از برق نگاه

می شوم آتش خرمن سوزی

آذرخشی که به سودای جنون آمیزی

همره باد

بر در پنجره ها نعره زنان

دم به دم می کوبم

تا که بر درگه خورشید

همه پنجره ها باز شوند

قطره ی اشک من آن موج خروشان دلی دریاییست

که در این برکه چشمانم می بینی تو

من به همراه این قطره اشک

می روم در جایی

که همان ساحت خورشید جهان افروزست

اشک من مایه سرسبزی باغ دل توست

اشک شوق

که تو را می برد آنجا

که نسیم

قصه عشق گلبرگ به پروانه عاشق خواهد بود

آسمان دل من بارانیست

نا امیدم مکن از برق نگاه

که در این موج کف آلود

 در این قطره اشک

و در این بحر دل طوفانی

و در اعماق دل دریایی

تو همآغوش منی

اشک من مایه سرسبزی گلزارت باد

اشک شوق من دلخسته ، اسیر

موجب رونق پیوسته بازارت باد .





نويسنده : روشنگر