( نگاه پایانی )
بال و پر گشود آخر
همچو یک پرستویی
از کمند ما بگریخت
عاقبت چو آهویی
هرچه دیده بود از ما
در نگاه پایانی
گفت و خامشی بگزید
خیره شد به یک سویی
عاشقی پریشانیست
راه و رسم حیرانیست
دل به کس اگر دادی
پس مکن تو ، بدخویی
اشک چشم ما بنگر
یک دمی ، تماشاییست
میشود که بنشینی
یک دمی لب جویی
بر فلک رسد فریاد
لحظه های تنهایی
وای من،کجا ،کی شد
راه و رسم دلجویی
نويسنده : روشنگر
|