( فردای شکفتنها )
من در اندیشه ی فردای شکفتنهایم
دانه میکارم
در مزرعه ی سبزِ وجود
سر هر چشمه به تد بیرِ خرد میکاوم
آب را میجویم
سرزمینی ست که لب تشنه در آن بسیار است
چشم ِ من خیره ی یک قبله ی آه
دل ِ من روشن ِ خورشید ِ طلوع
و شکفتن باقی ست
صبح ِ ما در پیش است
به همان قبله ی آه
راز در تد بیر است.
نويسنده : روشنگر