( سوک پیاله ها )
عمری تباه گشته به رهن قباله ها
تن داده ایم در گرو بس نواله ها
مهر سکوت بر لب و خاموش گشته ایم
دیگر کجا رویم و برآریم ناله ها
بردل چه زخم ها که ز دوران رسیده است
مانند داغ بر دل خونین لاله ها
آن های و هوی محفل مستانه ام چه شد
با لعبتان دلبر همچون غزاله ها
خم مِی ام شکست و تسلی نمی دهد
ساقی باده نوش به سوک پیاله ها
موی سیاه لعبتگان چون سپید شد
سیماب اشک بین رخ سیمین کلاله ها
روشنگر از زمانه ی بیداد دل برید
بی اعتبار گشته به دوران حواله ها
نويسنده : روشنگر