( من که هستم )
من که هستم ای دوست
سازی از جنس ِ بلور
پرده در پرده و پیچ اندر پیچ
عابری در گذرِ باد ِ خزان
فصل سردی که پر از فریاد است
تخته سنگی که نمی رویاند
صخره ای سخت که در معرض امواج ِ بلاست
تکه چوبی و شناور در آب
من که هستم ای دوست
که صدایم بم و زیر
میشود نا پیدا
و در آوند ِ تکاپوی حیات
باز می مانم از رفتن ِ خویش
من که هستم ای دوست
من که هستم ای دوست.
نويسنده : روشنگر