( کی میرسد سپیده )
یک کهکشان ستاره
بالای شهر ما بود
مهتاب ِ پرتو افکن
از بند شب رها بود
شب در پلاس پاره
خوابیده بود و مهتاب
میگشت پر تب و تاب
بیدار شد شب از نور
ابری برآمد از دور
مهتاب ، گشت مستور
با دستهای بسته
مهتاب ، صید شب شد
یک کهکشان ستاره
غمگین و پر تعب شد
آن شهر پر هیاهو
آن جان پر تکاپو
در خواب آرمیده
تا کی رسد سپیده
نويسنده : روشنگر
|