وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








3 / 1394
مقصد کجاست

( مقصد کجاست ؟ )

زان تلخ باده ای که خرابم کند خراب

ساقی بریز ، جام تهی گشته از شراب

تا کی خمار باشم و تا کی جفا کشم ؟

وقت وفا رسیده بیا کن تو یک ثواب

خود وارهیم از غم ایام دهر دون

یک ناله سردهیم و فغان از دل کباب

اشکم ببین که بارش ابریست از درون

بالله نکرده ایم به می کار نا صواب

یاری مخواه جز می و مطرب تو ساقیا

آتش بپا کنند این دو چو یک کوره ی مذاب

یک ماهی شناور دریای رحمتم

خون میخورم مدام که میگویم آب ، آب

خود باز مانده ایم ز راهی که رفته ایم

افسوس خورده ایم ز یک کار پر شتاب

مقصد کجاست ؟ خسته ی این پرسشم هنوز

رنجی که میکشم ز سوالیست بی جواب

هوشیاری ام نداد به من هیچ پاسخی

عمری گذشت و هیچ ندیدیم جز سراب

روشنگریم و هیچ که معلوم ما نشد

زآغاز عمر تا به کنون میکشم عذاب





نويسنده : روشنگر