وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








4 / 1394
سرای مجازی

( سرای مجازی )

در این گذار بلاخیز ، راه ، پر خطر است

دلا منال که این روزگار در گذر است

درون سینه دلی دارم از شراره ی آه

ز ظلم و جور  ِ زمانه بسا که پر شرر است

درخت عشق بکاریم در درون دلی

نهال دشمنی از ابتداش بی ثمر است

بجز مراقبت از دوستان که یکرنگ اند

نگاهبانی ناکس چه رنج بی اثر است

خیال خاطره انگیز یک حقیقت بین

از این سرای مجازی همیشه بر حذر است

کسی که بار محبت به دوش خویش کشید

به شهر عشق ، اقامت گزیده در حضر است

ولی چه سود در این روزگار ، عشق فسرد

چو غنچه ای که پراکندگیش باد  ِ رهگذر است

ز تندباد حوادث مترس و ایمن باش

کسی به صدر نشیند که سینه اش سپر است

دگر مگیر سراغی ز نام روشنگر

سوار مرکب تقدیر گشته در سفر است .





نويسنده : روشنگر