( تبسم طوفان )
لبخندها تبسم طوفانست !
در هوای غبار آلود
پیرهن به تن های چرکین
با دهانهای عفن
بی رایحه گلهای یاس
به درگاه خدا میروند
در زیر گلدسته های خاموش آن صدا
دردیست جانگداز
دستهای پینه بسته
خدا را میخوانند
بشکرانه صدها دمل
ساکت و خاموش
صدا بر نمی آورند
مبادا
تیری چون شهاب
از کمان هزاران پیرهن به تن های چرکین
بر دل دردمندشان فرو خسبد
دردیست جانگداز
فریب از قفس پریده است
و نیرنگ سحر و فسون
صداقت را در مهار خویش دارد
و کفن پوشان
در گورستان لاله های به خون خفته
فریادشان
به جایی نمی رسد
دردیست جانگداز
دیریست که باغ
در سوک عندلیبان میگرید
صدای ترنم باران غم آلودست
که طوفان بر مسند خشم فرو خورده
چشم انتظارغوغای پر فریب است
که بهار را
به مسلخگاه عقده های کور برده
به نام خدا ذبیحه کند
این حج قبول کیست؟
شیطان خنده اش گرفت
از این کید
وای من
این روزگار پیر
شاهد این ماجرا نبود
نويسنده : روشنگر