( گل ارغوانی )
دیدی چه زود رفت بهار جوانی ام
پژمرد و ریخت برگ گل ارغوانی ام
ما را چه سود بود از این رهگذار عمر؟
ای صد دریغ و حسرت از آن نوجوانی ام
ما را بسوخت دوری دیدار دلبری
با آرزوی وصل کند میهمانی ام
مویم سپید گشته و قامت خمیده شد
سروی بلند بوده و اکنون کمانی ام
معلوم ما نگشت که این ماجرا چه بود
درمان که میکند آخر درد نهانی ام ؟
سنگ صبور، آینه پیش روی ماست
با چهره ی شکسته کند همزبانی ام
روشنگرم به شعر و شراب و نوای شور
شاید که این شعور کند جاودانیم .
نويسنده : روشنگر