وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








7/1394
گل ارغوانی

( گل ارغوانی )

دیدی چه زود رفت بهار جوانی ام

پژمرد و ریخت برگ گل ارغوانی ام

ما را چه سود بود از این رهگذار عمر؟

ای صد دریغ و حسرت از آن نوجوانی ام

ما را بسوخت دوری دیدار دلبری

با آرزوی وصل کند میهمانی ام

مویم سپید گشته و قامت خمیده شد

سروی بلند بوده و اکنون کمانی ام

معلوم ما نگشت که این ماجرا چه بود

درمان که میکند آخر درد نهانی ام ؟

سنگ صبور، آینه پیش روی ماست

با چهره ی شکسته کند همزبانی ام

روشنگرم به شعر و شراب و نوای شور

شاید که این شعور کند جاودانیم .

                              





نويسنده : روشنگر