وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








7/1394
نوای نی

( نوای نی )

خوشا آن محفل دیرین که از غم

به تاری میزدی زخمه دمادم

نوای شور و ماهور وهمایون

ز بیداد وچکاوک پرده در بم

خوشا صبحی که یک جرعه ز خورشید

شرابی بود مرد افکن فراهم

بساط عیش در باغ جنون بود

چمنزاری و چشم انداز خرم

چه عشقی بود کو میسوخت جان را

شرار شعله بر می خاست هر دم

چه سوزی بود در نای جهانسوز

نوای نی که می افروخت عالم

کدامین عندلیب از باغ ما رفت

که در سوگش همی گرییم با هم

ز نفرین کدامین سنگدل بود

که ما ماندیم در پیچ چم  و خم

بزن مطرب نوایی از سر سوز

که روشنگر بنالد زیر و در بم





نويسنده : روشنگر