(بد اقبالی )
آی انسانها
هوا سرد و مه آلود است
درون سینه هاتان پر ز حرف و سخت خاموشید
لب خاموشتان آن به که وا گردد
مگویید این زمان زود است
---
آی انسانها
یکی بر در همی کوبد که وا گردد
رها گردد
و بر این درد بی درمان خونسردی دوا گردد
در این ماتم سرای پر ز نیرنگ و فسونکاری هوا بس دود اندود است
---
آی انسانها
درون یک قفس مردید
چو گل در صبحگاه باغ پژمردید
چو داس مرگ همراه تبر از بیخ میبرد
چرا این تارها در رهگذار عمر بی پود است
---
آی انسانها
چو دریایید و در جزرید و مد از یادتان رفتست
و آن خیزاب ها و موج ها در بستر دریای بی حاصل چسان رفتست
کف آلود است این دریای کف کرده
چرا سرهایتان در جنگ با اهریمن بدکار بی خود است
---
آی انسانها
که حلقاویز دست ناجوانمردان امروزید
نه پیروزید
مگر غرش کنان چون رعد برق آسا
ز تخت بخت بد اقبال در خونش کشید آنرا که بی جود است.
--------------------------
به یاد نیما یوشیج ( آی آدمها )
نويسنده : روشنگر