وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








8/1394
بد اقبالی

(بد اقبالی )

آی انسانها

هوا سرد و مه آلود است

درون سینه هاتان پر ز حرف و سخت خاموشید

لب خاموشتان آن به که وا گردد

مگویید این زمان زود است

---

آی انسانها

یکی بر در همی کوبد که وا گردد

رها گردد

و بر این درد بی درمان خونسردی دوا گردد

در این ماتم سرای پر ز نیرنگ و فسونکاری هوا بس دود اندود است

---

آی انسانها

درون یک قفس مردید

چو گل در صبحگاه باغ پژمردید

چو داس مرگ همراه تبر از بیخ میبرد

چرا این تارها در رهگذار عمر بی پود است

---

آی انسانها

چو دریایید و در جزرید و مد از یادتان رفتست

و آن خیزاب ها و موج ها در بستر دریای بی حاصل چسان رفتست

کف آلود است این دریای کف کرده

چرا سرهایتان در جنگ با اهریمن بدکار بی خود است

---

آی انسانها

که حلقاویز دست ناجوانمردان امروزید

نه پیروزید

مگر غرش کنان چون رعد برق آسا

ز تخت بخت بد اقبال در خونش کشید آنرا که بی جود است.

--------------------------

به یاد نیما یوشیج ( آی آدمها )





نويسنده : روشنگر