وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








9/1394
ناله عندلیب

( ناله عندلیب )

چه شد زمانه که هر منظری سراب شد است

درون سینه چو یک کوره ی مذاب شد است

ز اشک و آه و فغان ناله های سر به فلک

ز درد و رنج ، بلندای آفتاب شد است

بسوخت خرمن هر آرزو ز آتش دل

شرار سرکش بیداد شرح یک کتاب شد است

ز شهر دلشدگان مانده است خاکستر

به باد رفت که بنیاد آن برآب شد است

بباغ حسن چو یک عندلیب می نالم

که لانه ام ز تو ، ای اهرمن خراب شد است

 خدا خراب کند کاخ پر ز نیرنگت

که کوخ جمله فقیران پر از عذاب شد است

به صدر محفل دلدادگان که غیر نشست

هزار ناله و نفرین برت عطاب شد است

به شب فسانه مخوان بیش از این تو روشنگر

که روز روشن ما پر ز پیچ و تاب شد است





نويسنده : روشنگر