( حال و هوای کودکی )
در این فضای مه آلوده بس دلم سرد است
دلم هوای بهاران کودکی کرد است
درخت منزل ما سدر سبز پوشی بود
ز برگ و بار بیفتاد و برگ او زرد است
چه لحظه ایست که بنیاد غم بر اندازیم
چرا میان همه ، روزگار ما فرد است
قمار خانه یک اندرون پر آشوب
پر از هیاهوی بیجای بازی نرد است
کنون که عمر گذشت و سواد دیده بشد
ز اشک پرس حکایت دلم چه پر درد است
نويسنده : روشنگر