( سجده گاه )
چه حاجت است خدا را که سر نهی بر خاک
به گاه سجده عبادت کنی ز قعر مغاک
چه سجده ایست ؟ نگشتی تهی ز کبر و غرور
خدای را سزد اینگونه سر نهی بر خاک ؟
چو خاک سنبل افتادگی و بیداریست
خدای را تو بدین شیوه خوان که گردی پاک
هزار سوسن آزاده در دل خاک است
ببین که بلبل بیدل نگشته است شکاک
فراز نقطه ی بینش تخیل ساقیست
که جلوه ای کند اندر شراب خفته به تاک
من از تبار سکوتم چو صخره در دل کوه
چو خامشم به عبادت ، نگشته ام چالاک ./
نويسنده : روشنگر