وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1395/6
آهسته بگو

(  آهسته بگو  )

غم چنان پیداست از زاری دل در دیده ام

بی وفا با چشم دل یک دم نگاهم کرده ای ؟

راستی آهسته در گوشم بگو کس نشنود

یک نفس با دیدنم از سینه آهم کرده ای ؟

هر دم از یادت غبار آلوده گشته خاطرم

از تو میپرسم بگو ، کی روبراهم کرده ای ؟

عشق ، یعقوب است و او چشم انتظار یوسف است

یوسفم ، روزی به یک حیله به چاهم کرده ای ! /





نويسنده : روشنگر