وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1395/6
بخندیم

 ( بخندیم )

مطرب تو نوایی بزن امشب که بخندیم

در را بروی این غم ایام ببندیم

از شاخه تاکیم و چو انگور رسیده

همچون می تلخیم و چو شیرینی قندیم

با حال خوش اینجا همه مستیم و خرابیم

مگذار که بر این دم خوش چشم ببندیم

زاهد که به دیوانگی از عشق فراریست

با عقل تو بستیز که ما شاه پسندیم

ما رهگذرانیم در این راه پر از شیب

از هر چه که بگذشت دل خویش بکندیم

بر مجمر پر آتش دل سخت بسوزیم

همواره برقص آمده همخوی سپندیم

در خلوت و تنهایی این محفل پر سوز

با خنده و با عشوه نگر در زد و  بندیم./





نويسنده : روشنگر