دلبسته ام دلبسته ام ، دل در نگاری بسته ام
از غیر او چون رسته ام ، وارسته ام وارسته ام
جام می ام لبریز کن ، تلخی به جانم تیز کن
از تلخی اش شیرین شوم ، دلبسته ام دلبسته ام
هر شب کنارش بوده ام ، سرمست آن لولی وشم
پی در پی اش بوسیده ام ، زین رو زبانش بسته ام
عشق بتان سودای من ، آواز من نجوای من
معشوق من خود گفته خوش ، دیگر نگوید خسته ام
شایسته ی عشقی چنان ، سرمست خود گوید عیان
از این دیار بی کسی ، رخت سفر بر بسته ام
نويسنده : روشنگر