( کار پنهانی )
چه کاری کرده ای پنهان که بگریزی ز ما آخر
هویدا کن بگو تا خود رها گردی رها آخر
نجات از صدق خود بستان که می یابی صفایی خوش
چرا با آینه خود میکنی جور و جفا آخر ؟
من و آیینه پیوندی که از روز ازل بستیم
ز سر تا ناخن انگشت داریم این صفا آخر
خدا میداند از اسرار پنهانی ، نمیدانی ؟
تو نادانی از این اعجاز نا پیدا ، چرا آخر ؟
نخستین روز با تو گفتم از سر وفاداری
بیا با من بیا می باش در بند وفا آخر
نويسنده : روشنگر