وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








1391
تجرد

( تجرد )            

كفن پيچ تجردم

چيزيم نيست

خودكشي در حوضچه ي تنهاييست

پي افكن درختان كهنسال

در كوير، بذر عشق ميكارد

هرم هواي عطشناك

شرجي رطب بار ناورده ي خشمناك

آتش مهار نا شده

اهل قبور را

به خاموش كردن شعله ي خوشه هاي انگور ميبرد

در تاكستانهاي پر عبور

كفن پيچ تجردم

چيزيم نيست

هراسناك از خويش

تعادل را در بي تعادلي مي بيند

سياهي را جار ميزند كه يكرنگي ست

برصفحه ي نانوشته بر آن هيچ

خود را حك ميكند

هاي انديشه هاي خام

برآمده از دهان عفن

آيينه ها را به پشت دروازه هاي تشكيك كشانده است

كفن پيچ تجردم

چيزيم نيست

روز ، سكوت را مزمزه ميكند

شب ، فرياد را زمزمه .





نويسنده : روشنگر