وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








8/95
حرف آخر

 
( حرف آخر  )
بسیار بیایی و نیابی ما را  
آن بستر و آن مکان و ماوا را
تو بی خبری که هالک الذات است
هر چیز که هست ، جز که مولا را
چون باد غرور در سرت باشد
هرگز نکنی تو فکر فردا را
 اندیشه نکرده مبتلا گشتی
حل کن حالا تو این معما را
از بس که جفا نموده ای آخر
صیدش نکنی تو شخص شیدا را
زاغی سیهی ز حسن بیزاری
آزار مده تو مرغ عنقا را
دلبسته چرا تو کرده ای خود را
بازیچه بگیر کار دنیا را
گیرم که به عافیت بسر بردی
در بیخبری ، چه کردی عقبی را
 




نويسنده : روشنگر