( وهم و خیال )
سوز دل چیست که در نای من خسته دل است
چه شراریست در این سینه که پایم به گل است
ما چه کردیم در این جایگه وهم و خیال
بام اندیشه که اندوده این کاهگل است
کوله باریست پر از خاطره هایم بر دوش
جستجو کن که در آن عطر و گلاب است و هل است
بس که نایاب شد است عشق به بازار شما
عاشق خسته در این معرکه بازار ، ول است
هر دم از دور به گوشم رسد آواز دهل
ای خوش آن لحظه خوشباش که سرنا و کل است
نويسنده : روشنگر