وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








8/95
سخته ام با تو

 
( سخته ام با تو )
هنوز حرف دلم را نگفته ام با تو
هنوز در سخن را نسفته ام با تو
اثاثه دل مسکین من حریق بسوخت
هنوز خانه دل را نرفته ام با تو
نشد که با تو به تغسیل روح پردازم
هنوز این دل چرکین نشسته ام با تو
سرم به بالش غیر تو درسرای حرم
نشد که خواب رود ، یار ، خفته ام با  تو ؟
هزار حرف و حدیث از زمانه دارم من
نگفته ام که به پنهان نهفته ام با تو
گذشت عمر چه آتش بزد به خرمن ما
خوشا دمی که در این احتراق سخته ام با تو
به دیگ سینه بر آتش چه خام ما بودیم
دلم خوش است که فرجام پخته ام با تو
نرفته است ز یادم که گوشه عزلت
پلاس ژنده خود را که دخته ام با تو .
 




نويسنده : روشنگر