وب سایت ادبی محمدرضا روشنگر |








8/95
ورق برگشنه

( ورق برگشته )  

خراب باده ات گشتم به رسوایی و شیدایی

بر این دیوانه مجنون صفت تا چند رسوایی

من و ساقی در این میخانه عهدی در ازل بستیم

بلی گفتم که گشتم مبتلای این شکیبایی

مکن سنگین دلم جانا که من طومار غم شستم

ز شادی سرخوشم گردان به سازی و به آوایی

ورق برگشته و غم بر دل ما خود شبیخون زد

به ناگه زندگی گردید بر ما یک معمایی

به دستم گر رسد زلفت بیاویزم به آن خود را

شرابی کز خمت نوشم شوم مفتون پویایی

بیا اندیشه ما را شبستان خم می کن

به پرواز آور این دل را چنان چون مرغ عنقایی.





نويسنده : روشنگر