( کوردل )
ز چشم کوردلان اشک شوق جاری نیست
خراب باد دلی کو دلش بهاری نیست
به بوستان الهی تفرجی نکند
چو عندلیب ، گرفتار بی قراری نیست
نیازمند جفاپیشه ره به عشق نبرد
علی الخصوص که مقرون رستگاری نیست
هر آنچه شرح دهم چشم خشک چشمان را
دلم خنک نشود ، دست ما که کاری نیست
چه خامش است چراغی به دست سنگدلی
چو آتشی ست فرو گشته و شراری نیست .
نويسنده : روشنگر