( سکته دهان )
ز تلخ کامی ما زندگی سراب شد است
تمام خاطره ها عمر یک حباب شد است
ز سوز سرد زمستان این زمان فریاد
سکوت سکته دهان از دل کباب شد است
مدار فکر از اندیشه بلا حیران
ز بیقراری ما عمر ، پر شتاب شد است
بساط عیش چو برچیده شد نوایی نیست
چو ساغری که تهی گشته از شراب شد است
بمرد بلبل بیدل ز ناله های حزین
بیا ببین که کنون لانه اش خراب شد است
نويسنده : روشنگر